از وضعیت تباهه دیشب چشام انقدر ریز شده که انگار آدما به زور توش جا میشن، هم فیزیکی و هم غیرفیزیکی. انقدری عصبی هستم که وقتی حراست دانشگاه کارت میخواد بتونم تمام پرروعیتم و بریزم تو چشام و بهش چشم غره برم. انقدری بی حوصله هستم که کلاس استاتیک و نرم و انقدری نیاز به تنهایی دارم که اومدم یه  گوشه‌ی دانشگاه نشیتم که راحت بتونم به بی‌قراری ها و غصه‌های این چند وقت که حتی نصف بیشترش برای خودم نیست فکر کنم و آهنگ گوش بدم و اگه شد گریه کنم که چشام دیگه کاملا نابود بشه و تبدیل بشم به یه شخصیت اصیل از شرق آسیا.

آسمونم ابری و گاهی بارونیه
اگه آهنگ بود شاید "اگر چه عمری" از غزل شاکری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ديزاينستان David | مَـمَّـد پــیـزی | یادداشت های مجله دانستنيهاي فوريتهاي پزشکي سيمرغ خبرگزاري شيميايي اسکن حرفه ای مدارک و اسناد سازمانی G2P Fararoman بهترین مدیر فروش املاک